هزار خیابان فاصله دارم با او
هزار خیابان فاصله دارم با خود
چرا زنده باشم
وقتی در تاریکی قدم می زنم
وقتی که او مرا
و گلدان ها کنار پنجره را
از یاد برده است .
زخم ها یم را نمی بندد
چشم هایش را می بندد
احظه اى در گذر از خاطره ها ناخود آگاه دلم ياد تو کرد ,
خنده آمد به لبم شاد شدم ,,, گويى از قيد غم آزاد شدم
هر کجا هستى من ياد تو ام
نم نم بارون چشات گواه عشق پاکمه
هم نفس قسمت من دوستت دارم یه عالمه
آن قدر با آتش دل ساختم تا سوختم
بی تو ای آرام جان یا ساختم یا سوختم
سردمهری بین که هر کس بر آتشم آبی نزد
گرچه همچون برق از گرمی سراپا سوختم
سوختم اما نه چون شمع طرب در بین جمع
لاله ام کز داغ تنهایی به صحرا سوختم
همچو آن شمعی که افروزند پیش آفتاب
سوختم در پیش مه رویان و بیجا سوختم
سوختم از آتش دل در میان موج اشک
شوربختی بین که در آغوش دریا سوختم
شمع و گل هم هر کدام شعله ای در آتشند
در میان پکبازان من نه تنها سوختم
جان پاک من رهی خورشید عالمتاب بود
رفتم و از ماتم خود عالمی را سوختم...
اعتبار آدم ها به حضورشان نيست بلکه به ذهنيت خوبى است که در هنگام نبودنشان براى ديگران به جاى ميگذارند و سهم شما از اين ذهنيت خوب بى نهايت است
سلام بر دوست گرامی
وبلاگتون خیلی زیبا شده امیدوارم که موفق باشید
یک نفر آمد صدایم کرد و رفت / با صدایش آشنایم کرد و رفت
نوبت اوج رفاقت که رسید / ناگهان تنها رهایم کرد و رفت
ایستادن اجبار کوه بود
رفتن سرنوشت آب
افتادن تقدیر برگ
وصبر پاداش آدمی
همه ی ما خاطره ایم
ای دل
خودت باش
هرکس از تو مجسمه ای می سازد
و تو را بخاطر آنچه که خودش دوست دارد می ستاید...!
اما زمانی می رسد که مجسمه
را با تمام قداست خواهد شکست...!
واقعا زيباست ,عليرضا خان
:يادت روشنم ميدارد, از نيما
334755 بازدید
39 بازدید امروز
137 بازدید دیروز
1180 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian