×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

ریشه:زندگی در مریخ2027

× در جهان فرمان کوروش اولین منشور بود سر به تعظیمش، سراسر بابل و آشور بود سینه اسپارت را تا قلب یونان چاک کرد پشت بخت النصر راسائیده و بر خاک کرد ما از اسلاف همان خونیم و از آن ریشه ایم پاسدار نام پاک پارس تا همیشه ایم
×

آدرس وبلاگ من

risheh.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/ramtin_t

ریشه:زندگینامه کورش8-2

با درود فراوان خدمت شما خوبان

زندگینامه کوروش بزرگ فصل 2

قسمت8 پایان فصل2


هرودوت می گوید بیم دادن کوروش به همه ی یونانیها بود ، چه هر شهر یونانی
میدانی دارد و مردم برای داد و ستد در آنجا گرد می آیند ولی در پارس چنین
میدانهایی وجود ندارد. نتیجه ای که تاریخنگار یاد شده می گیرد درست نیست
زیرا مقصود کوروش روش حکومت آنها بوده است . یونانیهایی که از ملتزمین
کوروش بودند او را از روش حکومت اسپارت آگاه کرده و گفتند مردم در جایی
میدان مانند گرد آمده و در کارها سخن می گویند و هر یک از سخنوران می
خواهند باور خود را به مردم بپذیرانند


آشکار است که کوروش از روش چنین حکومتی خوشش نیامده و آن پاسخ را داده است 
خلاف این فرض طبیعی نیست. زیرا وقتی که می خواهند مردمی را بشناسانند روش
حکومت آن را کنار نمی گذارند تا از میدان داد و ستد سخن بگویند. بنابرین از
این پاسخ نمی توان داوری کرد که میدان خرید و فروش در پارس پیدایی نداشته
است به عکس چون داد و ستد در آن زمان بیشتر با تبدیل جنس به جنس می شد و
مغازه یا حجره برای اینگونه داد وستد تنگ بود ، پس این میدانها بوده است
به هر حال اگر هم نبوده مقصود کوروش روش حکومت اسپارتیها بود نه میدان داد و
ستد آنها


کوروش در این هنگام به کارهایی که در خاور داشت بیش از کارهای باختر اهمیت
داد. یک تن از اهالی لیدیه به نام پاکتیاس را برگزید و به حکومت این کشور
گماشت . ترتیبات آن را با حوالی که در زمان آزادی داشت باقی گذاشت و پس از
آن با کرزوس راهی ایران شد


هرودوت می گوید دلیل برگزیدن یک تن لیدیایی به فرمانروایی این کشور این بود
که کوروش ترتیب ایران را در دید آورد ، چون در ایران رسم بر این بود که
وقتی کشوری را می گرفتند از خانواده فرمانروایان یا نجبای آن کشور کسی را
به فرمانروایی آن بر می گزیدند. ولی دیری نپایید که کورش دانست که این
ترتیب سازگار اوضاع آسیای پایینی نیست


توضیح آنکه پاکتیاس همین که کورش را دور دید دعوی آزاد شدن لیدیه کرد و چون
کورش گنجینه را به او سپرده بود با آن پول مردم کناره را با خود همراه کرد
و سپاهی ترتیب داد بعد به سارد شتافته و فرمانروای ایرانی را در ارگ
پیرامون گرفت. این خبر در راه به کورش رسید و او چنانکه هرودت می گوید از
کرزوس پرسید سرانجام این کار چیست ؟ چنیین به نظر می آید که مردم لیدی هم
برای خودشان و هم برای من دردسر درست می کنند. آیا بهتر نیست که لیدیها را
برده کنم ؟ کرزوس در پاسخ گفت خشمگین نشو ، لیدیها نه از بابت گذشته گناهی
دارند و نه از جهت حا ل . گذشته ها به گردن من بود و حال گناه از پاکتیاس
است که باید تنبیه شود


از گناه لیدیها بگذر و برای اینکه بعدها شورش نکنند نماینده ای به سارد
فرست و فرمان بده که لیدیها اسلحه برندارند ، در زیر ردا قبایی بپوشند و
کفشهایی بلند به پا کنند و کودکان خویش را به نواختن آلات موسیقی و
بازرگانی وادارند. به زودی خواهی دید که مردان لیدی زنانی خواهند بود و
اندیشه تو از شورش آنها راحت خواهد شد. والبته کورش هرگز به این توصیه های
رهبری که برای زن کردن مردان کشورش نقشه می کشید اهمیت نداد. مازارس سردار
ایرانی برای سرکوب شورش پاکتیاس به سارد فرستاده شد


با ورود مازارس به شهر سارد ، پاکتیاس شهر را رها کرد و به کوم (   کیمه 
مستعمره ی یونانی ) گریخت. مازارس به اهالی کوم پیغام داد که باید پاکتیاس
را تسلیم کنند. اهالی کوم از یک سو نمی خواستند با پارسیان وارد جنگ شوند و
از سوی دیگر راضی نبودند کسی را که به آنها پناه آورده است تسلیم پارسیان
کنند، لذا از پاکتیاس خواستند تا از شهر آنها بیرون رود و به ملیطه بگریزد
به خواست اهالی کوم ، پاکتیاس به ملیطه رفت ولی از بخت بد شهری که به آن
پناه آورده بود مردمی داشت بازرگان و پرستنده ی پول ! آنها راضی شدند در
ازای دریافت وجهی پاکتیاس را تسلیم کنند ولی پاکتیاس بوسیله ی یک کشتی که
از کوم آمده بود به جزیره ی خیوس فرار کرد اما این پایان بدبیاری های او
نبود


اهالی این جزیره خواهان ناحیه ای به نام آتارنی بودند که در برابر خیوس
واقع بود و به مازارس گفتند که اگر آن ناحیه را به ما دهی پاکتیاس را به تو
می سپاریم. مازارس چنین کرد و مردم خیوس پاکتیاس را آوردند و تحویل
سپاهیان پارس دادند. سپس مازارس حکم مرگ پاکتیاس را صادر نمود و بدینگونه
فرماندار شورشی لیدیه مجازات شد


در پی این حادثه ، کورش تصمیم گرفت برای دفع خطرات احتمالی مستعمرات یونانی
آسیای صغیر را نیز تسخیر نماید. لذا مازارس را به مطیع کردن این مستعمرات
گماشت. نخستین شهری که فرو پاشید پری ین بود. پس از آن دشت مه آندر و
کشورهای ماگنزی نیز سر به فرمان پارسیان فرود آوردند. در این هنگام مازارس
از دنیا رفت و هارپاگ مادی جانشین او شد. هارپاگ بلافاصله شهر فوسه را
پیرامون گرفت و به اهالی آن یک اولتیماتوم بیست و چهار ساعته داد که بجنگند
یا تسلیم شوند


مردم فوسه که دریانوردان زبردستی بودند و کشتی های فراوانی داشتند   از این
مهلت یک شبانه روزی سود بردند و شبانه سوار بر کشتی های خود شهر را ترک
کردند. با پایان یافتن زمان تعیین شده ، سپاهیان پارسی به شهر درآمدند و
شهر خالی از سکنه ی فوسه را بدست گرفتند. مردم فوسه سوار بر کشتی های خود
به جزیره ی خیوس گریختند ولی خیوسی ها آنها را نپذیرفتند و به آنان جا
ندادند. سپس فراریان فوسه تصمیم گرفتند به کرس کوچ کنند ولی پیش از آن
خواستند به شهر خود باز گردند و از پارسیان انتقام بگیرند


با این هدف به فوسه برگشته و در نزدیکی آن شهر شماری از پارسیان را کشتند.
بسیاری از اهالی فوسه ( تقریبا نیمی از آنها ) با دیدن دوباره ی موطن خود
هوس کوچ را از سر پراندند و با استفاده از عفوی که هارپاگ اعلام کرد، در
ازای پذیرفتن فرمانبرداری از پارسیان به خانه هایشان بازگشتند. و اما نیم
دیگر مردم فوسه به آلالیا در کرس رفتند و چون به راه زنی در دریاها
پرداختند ، دولت فرتاجنه با آنان نبرد کرد و شمار زیادی از آنان را از پای
درآورد و بازمانده ی آنها از جایی به جای دیگر رفتند تا به ولیا در خلیج
پولیکاسترو رسیده و در آنجا ساکن شدند


پس از آن لشکر پارس آهنگ تسخیر تئوس کرد. تئوس یکی از زیباترین شهرهای
ایونیه بود که سه هزار سال پیش از این بوسیله ی مهاجرانی که از بخش پرتانیه
ی آتن به آنجا آمده بودند بنا شده بود. اهالی تئوس نیز به سان مردم فوسه
رفتار کردند . یعنی پیش از رسیدن پارسیان ، شهر را تخلیه نموده و به آبدر
گریختند و در همانجا ساکن شدند. و اما سایر شهرهای ایونیه چون دریانها و
اُلیانها راه مردم تئوس و فوسه را نرفتند. آنها با پارسیان پیمان بستند و
با پذیرش حکومت آنان در شهر و دیار خود ماندند و به زندگی آرام خود ادامه
دادند. از آن پس هارپاگ به جنگ با کاریها ، کیلیکها و پداسیها پرداخت و
اندک اندک تمام نواحی آسیای صغیر به فرمان ایرانیان درآمد


نبرد بابل


نبرد بابل را از بسیاری جهات می توان مهترین حادثه در دوران زندگی کوروش و
حتی در تمامی طول دوران باستان دانست ؛ چه از نظر عظمت و نفوذناپذیری
رویایی استحکامات بابل که تسخیر آن در خیال مردمان آن دوران نیز نمی گنجید و
چه از جهت رفتار جوانمردانه و انسانی کوروش کبیر با مردم مغلوب آن شهر و
یهودیانی که در بند داشتند که او را شایسته ی عنوان ? پایه گذار حقوق بشر 
کرده است. به واقع می توان گفت که کوروش هرآنچه از مردی و مردمی و از
سیاست و کیاست داشت در بابل بروز داده است. نظر به اهمیت این نبرد بد نیست
قبل از توصیف آن کمی با شهر بابل و مردوک ? خدای خدایان آن ? آشنا گردیم ؛


شهری که ما آن را به پیروی از یونانیان ? بابل ? می نامیم در زبان سومری 
کادین گیر ? و در زبان اکدی ? باب ایلانی ? نامیده می شود که این هر دو به
معنای ? دروازه ی خدایان ? می باشند. ناگفته پیداست که مردم چنین شهری تا
چه اندازه می بایست به اصول مذهبی و خدایان خود پایبند بوده باشند

 

فصل سوم 24 ساعت پس از نگارش

ماناباشید

شنبه 12 بهمن 1392 - 11:27:46 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


زندگی در مریخ2027


ریشه:انتخاب


ریشه:مسمومیت دارویی


ریشه:زنگ خطر


ریشه:استر افسانه یا واقعیت؟


ریشه:خرم یا استر؟


ریشه:بنیانگذاز جنگهای پارتیزانی


ریشه:زالو درمانی


ریشه:شیزوفرنی


ریشه:عشق باور نکردنی در قبر


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

328657 بازدید

4 بازدید امروز

52 بازدید دیروز

333 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements